اسماعیل محمدزاده بهمدی
نام پدر: حسن
تاریخ تولد: 1335/2/10
محل تولد: فردوس
تاریخ شهادت: 1359/5/9
محل شهادت: سنندج
محل دفن: فردوس
یگان اعزام کننده: ارتش ـ استوار دوم
زندگینامه
شهید اسماعیل محمدزاده در سال 1335 در شهرستان فردوس بدنیا آمد دوران کودکی را در همین شهرستان گذارنده و در سال 1342 برای تحصیل قدم به مدرسه نهاد در تمام دوران تحصیل از نظر استعداد ، درس و حُسن خلق در سطح بسیار خوبی قرار داشت و به همین دلیل مورد توجه معلمین و اولیای مدرسه قرار گرفته بود در جریان زلزله سال 1347 که مدارس نیز به تعطیلی کشانده شد ، اسماعیل برای کمک به پدرش به کار کشاورزی پرداخت . بعد از روبراه شدن اوضاع به مدرسه رفت و تا کلاس سوم دبیرستان نظام قدیم ادامه تحصیل داد . در این ایام نیز برای کمک به مخارج خانه علاوه بر تحصیل ، روزهای جمعه و تابستانها کار میکرد ولی چون از نظر وضع مالی خانواده برایش مقدور نبود از کلاس سوم دبیرستان تحصیل را رها کرده و به تهران غزیمت نمود و به استخدام ارتش در آمد بعد از گذارندن شش ماه از خدمت خود در تهران به اصفهان انتقال یافت و در همان ایام با دختری از اقوام نزدیک خود ازدواج کرد در این هنگام انقلاب اسلامی ملت ایران تحت رهنمودهای خمینی بتشکن در حال شکلگیری بود . اسماعیل که عاشقانه به انقلاب اسلامی و رهبری آن معتقد بود در ردیف نیروهای متعهد و انقلابی در آمد . مثلاً یکبار در مأموریتی که از طرف ارتش برای پراکنده ساختن تظاهرات حق طلبانه مردم به وی داده شد به علت نافرمانی از انجام این مأموریت بازداشت شد و به زندان و پرداخت مبلغی جریمه مالی محکوم گردید . ولی چیزی نگذاشت که برج و باروهای رژیم ستم شاهی با خشم امت اسلامی فرو ریخت و انقلاب به پیروزی رسید . اسماعیل بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز مدتی را در اصفهان خدمت کرد در سال 1358 به مشهد و از آنجا به قوچان انتقال یافت در قوچان مأموریتی به محول شد که به کردستان برود اسماعیل این مأموریت را با جان و دل پذیرا شد او از نظر اخلاق و احسانش آنچنان در قلب سربازی و درجهدادن جای گرفته بود که همه او را مانند برادر خود میپنداشتند و در این ایام بهجراحی علت بیماری و قدری که در پایش بوجود آمد در بیمارستان لشکر مشهد بستری و بعد از یک ماه استراحت و یک عمل دوباره به کردستان رفت و در این مأموریت بود که در اثر درگیری با ضد انقلاب در ماه مبارک رمضان روح پاکش از این قفس خاکی جدا شده و پروازی در ملکوت را آغاز کرد . آری اسماعیل علیوار بدست مزدوران آمریکا به شهادت رسید و او را چه باک از شهادت ؟ که آن را با آغوش باز پذیرفته بود . آیا وقتی تک تک رزمندگان ما به آغوش باز گلولههای سر بی آنان را چون جان شیرین پذیرا گشته و با زبان روزه از خون خود افطار میکنند ؟ ما را چه باکی خواهد بود از فکر او ؟ آیا زمان آن نرسیده است که خصم دون… به خود آید و کمی اندیشه کرده تا دریابد که صبح پیروزی برای ما چه نزدیک است ؟؟
تصویر
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.