سید جواد پروانه جلیلی 

نام پدر: سید محمد

تاریخ تولد: 1345/9/15

محل تولد: فردوس

تاریخ شهادت: 1365/5/6

محل شهادت: مهران

محل دفن: فردوس

یگان اعزام کننده: بسیج


زندگی نامه

 

شهید سید جواد پروانه جلیلی به تاریخ 15/9/1345 در شهرستان فردوس و در خانواده ای مذهبی از نسل وذریه پیغمبراسلام(ص) دیده به جهان گشود. هنوز 10 الی شانزده ماه ازعمرش سپری نشده بود که حادثه ای عجیب، او را تا سرحد مرگ پیش برد. اما گویا خواست خدا براین بود که او زنده بماند و در حماسه ای بزرگ، در کنار دوستان شهیدش در مناطق عملیاتی و در مقابل دشمن بعثی به فیض شهادت نایل گردد.

به لطف خدا بهبودی خود را بدست آورد و مقطع راهنمایی را با موفقیت پشت سر نهاد. او در جلسات مذهبی حضوری گسترده داشته وعلاقه زیادی به تلاوت قرآن از خود نشان می داد. راز و نیاز شبانه و خلوت با معبودش، روایتی از همسنگران و دوستانش است. او فردی خوش رو و مهربان بوده و از مدار دینی و اخلاق اسلامی هیچگاه خارج نشد.

عشق برای حضور در صحنه های نبرد و پیکار با دشمن بعثی، بارها او را مصمم برای رفتن به جبهه نمود. ولی برخی اوقات به دلیل وجود مشکلاتی چند، نتواست اعزام شود. در یک مرحله به دلیل شکستگی دستش از کاروان اعزامی جا ماند ولی بعد از تلاش های فراوان بالاخره توانست ازطریق شهرستان مشهد، سازماندهی و به اهواز اعزام شود. در این مرحله، موفق به شرکت درعملیات رمضان شد.

خیلی از مواقع، خواست خانواده اش حضور وی در شهرستان بود و ازاو میخواستند که به فردوس برگردد ولی گفته او این بود که : در جبهه بیشتر به من احتیاج است تا شهرستان فردوس.

بعد از اتمام دوران خدمت سربازی به خانه برمی گردد. اما هنوز چیزی از خدمتش نگذشته بود که دوباره هوای جبهه به سرش زده و مجدداً به مناطق عملیاتی اعزام میشود. سرانجام در تاریخ 6/5/1365 در منطقه مهران به فیض شهادت نائل می شود. روحش شاد و یادش گرامی.


متن وصیتنامه «دانش آموز شهید سیدجواد پروانه جلیلی»

«بسم الله الرحمن الرحیم»

دوست دارم تشنه لب باشم به هنگام شهادت       جرعه ای نوشم زدست ساقی کوثر بمیرم

به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با سلام بر یگانه منجی عالم بشریت حضرت مهدی(عج) و نایب بر حقش امام خمینی(رض) و با درود فراوان به روان پاک شهدای گرانقدر انقلاب اسلامی و سلام بر آنانکه با مناجات خویش جبهه های نور علیه ظلمت را عطر آگین نموده اند.

برادران؛ امروز جنگ است و مهمترین مسئله ای که برای دولت و ملت ما مطرح می باشد همین مسئله جنگ تحمیلی است، جنگی که آمریکای جنایتکار بوسیله نوکرش صدام بر ملت مظلوم ایران تحمیل کرد و بر ماست که بطور تمام عیار از کشور و مکتبمان که همانا اسلام است دفاع کنیم و بر هر فرد مسلمان واجب است که اگر قدرت جنگیدن را دارد به صحنه پیکار برود و اگر قدرت جنگیدن را هم ندارد از پشت جبهه رزمندگان را با مال خود یاری کند.

من از خدای منان می خواهم که مرا در آن راهی را که انتخاب کرده ام استوار و مقاوم بدارد. خدایا چه کارهای که نکرده ام که مورد پسند تو قرار نگرفته و چه کارهای که نکرده ام کا از روی نا آگاهی بوده است. خدایا باقلبی سیاه و پر از گناه به تو پناه می برم.

«هل من ناصر ینصرنی» را سر می دهم و «یا غیاث المستغیثین» اگر در این زمان خمینی را برای حمایت جامعه نمی فرستادی هم اکنون ما در چه وضعیتی قرار داشتیم، به جای اینکه در جبهه های نبرد حق علیه باطل مشغول نبرد با دشمنان قسم خورده انقلاب باشیم غرق در فساد و فحشا می بودیم و مسجدهامان را سینما قرار می دادیم و مانند حیوانی که فقط معیشتش غذا و شهوت است هستی خود را فجیع ترین فیلم های سینمای می دانستیم.

خدایا من هزار بار تو را شکر می کنم و از اینکه مرا با فرستادن رهبری برای هدایت این جامعه از دریای فساد بیرون آوردی و مانند فرزندی که دست مادرش را می گیرد و به راه مستقیم هدایت می کند هدایت کردی.

خدایا کور کن آن چشمانی که این مسائل را می بینند بمیران قلبهای که به این عجایب پی می برند اما همیشه می گویند انقلاب برای ما چه کرده است.

بیاید ای سیه دلان بجای این حرف های بیهوده قدری به این انقلاب فکر بکنید و به جنگ فکر کنید و این سئوال را برای خود مطرح کنید که به چه جرمی ابر قدرتها بر ما شوریده اند.

به مظلومان لبنان و ملل جهان فکر کنید که استعمارگران و چپاولگران چگونه آنان را زیر چکمه های خود قرار داده اند و اموال و ذخایر کشورشان را غارت می کنند.

بیاید قدری هم به بنیان گذاران شهیدان این انقلاب همچون نواب صفوی ها، بهشتی ها، رجائی ها فکر کنید بیاید و زندگی نامه این عزیزان را بخوانید تا متوجه شوید هدفشان چه بوده است. هدف نواب صفوی چه بوده است که به دار آویخته شد.

آنان به این امید بودند که تو ای جوان در این زمان ادامه دهنده راه آنها باشی نه بر اینکه سوغاتی ها ی که این جنایتکاران و ابرقدرتها. براستی که انها ابر قدرت نیستند بلکه ابر بدبخت هستند چون خودشان بدبخت شده اند ما را هم می خواهند بدبخت کنند، افتخار کنی و با پیروی کورکورانه از فجایعی که در دنیای مادی غرب و استکبار وجود دارد، آینده خود و ملت را بر هم زده و تباه کنی.

آیا هیچ فکر کرده ای که هدف آن ها با این طرح های جنایتکارانه طرح نسل براندازی می باشد، مگر جنایتکاران و خود فروشان غرب و شرق را مشاهده نمی کنید که در آفریقا چه فاجعه ای ببار آورده اند و فاجعه شان این است که اموال سیاه پوستان را غارت کنند. حتی غذای آنها را هم از دستشان بگیرند و با این کار روزی یا هر سالی چند میلیون انسان سیاه پوست را از بین ببرند، آیا نسل براندازی نیست؟

آری برادرم؛ این هم یکی از طرح های ابر قدرت هاست. من به عنوان یک رزمنده کوچک به شما توصیه می کنم ای برادر بپرهیز از استعمال داروهای اعتیادآور و خانمان سوز، چرا  ما به اسم خودمان را شیعه دوازده امامی و مسلمان قلمداد می کنیم ولی در اصل محرومان را از خط رسم بیگانگان بگیریم.

ای انسان کدام پیشوای تو و پیغمبر تو گفته است مواد مخدر مصرف کنید آیا رسولمان و فرشتگان ما گفته اند که مواد مخدر را استعمال کنید و با آن نسل آینده را محتاج به جنایتکاران کنید یا اینکه گفته اند از عطریات استفاده کنید. ای برادران مسئول کمیته های انقلاب، سپاه پاسداران و ارگان های نظامی نگذارید که جوانان معصوم به دام فساد و اعتیاد بیفتند و تدریجا به کام مرگ کشانده شوند.

ای امت حزب الله میدان های نبرد حق علیه باطل را فراموش نکنید زیرا که ای برادر و خواهر جنگ ما بین اسلام و کفر است. برادرم لحظه ای تفکر کن آیا خداوند تو را آفریده است که همانطور نسبت به خودت و نسبت به اسلام که در خطر است و به ناموس بی تفاوت باشی.

آیا فکر کردی که اگر تو و امثال تو به جبهه ها نروند چه خواهد شد. اگر ما به جبهه نرویم در مرحله اول به فرض متجاوزین ایران را گرفتند و هر چه توانستند غارت کردند و خون مردم را ریختند و انقلاب هم که با خون شهیدان بدست آورده ایم تدریجا به دیکتاتوری و استعمار تبدیل شد، چقدر به خون شهدا خیانت کردیم؟

آیا ای انسان وقتی که مردی از تو سئوال نخواهد شد که تو انقلاب کردی صحنه جنگ در بین شما بود اسلام و کفر مشخص بود به چه دلیلی توانستی مستقل بمانی و خود را به قوانین آئین بخش اسلام آشنا کنی آن وقت چه جواب خواهیم داشت.

آری آن روز است که دیگر نه راه برگشتن داری و نه راه رستگاری، پس بیاید ای برادران به امید این نباشیم که وقتی کربلا را فتح کردند آن وقت خواهیم رفت. چه خوب است که انسان با مشقت و با ستیز با دشمنان اسلام، به کربلا برسد. چه شیرین است که اگر در این راه هم شهید شدیم فرزند زهرا(مهدی عج) سر او را بر زانوهایش بگذارد و ملائکه هم از او تجلیل کنند.

ای کسانی که به اسم خود را عضوی از حزب الله قلمداد می کنید ولی در اصل ریشه حزب الله را قطع می کنید، بیاید و در میدان عمل حزب الهی باشید، ای کسانی که به اسم خود را حزب الله در ذهن مردم جلوه می دهید و از سوختن هم نوعان خود بهره می گیرید. بخدا قسم فردا در برابر خون شهدا و همنوعان خود مسئولید.

ای برادرانی که واقعا در خطر بودن اسلام را درک کرده اید، آخرت را درک کرده اید، بیاید همانند حبیب بن مظاهر ها، اوسجه ها، محاسن خودمان را به حنای آغشته کنیم که رنگ آن تا ابد جاودانه باشد و در آخرت هم در پیش امامان و حضرت زهرا(س) روسفید باشیم.

اما چند کلمه برای برادران همسنگرم در واحد تخریب:

از شما می خواهم که اخوت خود را در بین همدیگر بیشتر کنید و وقت خود را صرف خواندن قرآن خواندن و دیگر کتب نماید. من از تک تک شما تقاضای حلالیت می کنم، من در این مدتی که در جبهه بودم نتوانسته ام آنطور که باید خودسازی کنم ولی از شما می خواهم که با انوار و رهنمودهای الهی در خودسازی خود بکوشید. یا حسین(ع) دوست داشتم با دیگر برادران واحد تخریب تو را زیارت کنم و در صحن و سرایت عزادرای کنم ولی صلاحدید معبودم در این بود که مرا به سوی خویش فرا خواند.

و اما چند کلمه ای با پدر و مادر ارجمندم:

می دانم که شما برای من زحمات زیاد کشیده اید ولی این را هم باید قبول کنید که اکنون اسلام در خطر است و هم اکنون که من بر طبق وظیفه ام عمل می کنم باعث شده است که از شما دور بمانم زیرا که به امام حسین(ع) اقتدا کرده ام و پشت سر کسی نماز عشق می خوانم که صحنه کربلای دیگر در ایران بوجود آورد و چگونه زیستن و چگونه پیکار کردن را به ما آموخت و این را هم بدانید تا جبهه هست «سیدجواد پروانه جلیلی» هست و اگر در این راهی که انتخاب کرده ام شهید شدم به آرزوی دیرینه خود رسیده ام و اگر هم شهید نشدم باز هم راه امام حسین(ع) که همانا راهی بسوی رستگاری است را پیموده ام.

اما مادرم و ای مادران که؛

فرزندان شما در جبهه ها حضور دارند، به یاد آورید آن زمانی که فرزندان شما در بستر های خواب بودند و شما تمام شب را بیدار می ماندید و از آنها مواظبت می کردید. من فکر می کنم که امروز عکس این مسئله در جامعه وجود دارد. هم اکنون ای مادران فداکار شما آسوده و راحت بخوابید که فرزندان غیور شما در صحنه پیکار با دشمنان اسلام می جنگند و قهرمانانه به پیش می تازند تا برای شما کربلا را فتح کنند و به متجاوزین و ایادی شرق و غرب درسی بیاموزند که برایشان فراموش ناشدنی باشد.

ما به آن کوردلانی که ایرانی ها را وحشی می خوانند، اما خودشان وحشی صفتانه به مملکت ما هجوم می آورند و ملت ما را به خاک و خون می کشند نشان خواهیم داد که ما وحشی نیستیم و همواره وحشی ها را از این کشور اسلامی که همانا سزمین اسلام است بیرون خواهیم راند.

از خداوند متعال توفیق خدمت به مسلمین را خواستارم.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

تقدیم به پدر و مادر ارجمندم.

«سید جواد پروانه جلیلی»

 

خاطراتی از شهید :نقل از وبلاگ با قدسیان و گلگون کفنان

نویسنده خاطره: سید محمد پروانه جلیلی

نسبت با شهید: پدر                                            

موضوع خاطره: اراده خداوند

 

اینجانب سید محمد پروانه جلیلی پدر شهید سید جواد پروانه جلیلی خاطره جالبی که از این شهید دارم و این خاطره موقعی رخ داد که ما در بخش اسلامیه مغازه ساندویچی داشتیم در زمان جنگ یک روز دیدم پسرم سیدجواد با ساکی بردوش آمد به مغازه و به من گفت که می خواهم به جبهه بروم ولی من با رفتن ایشان موافق نبودم و چند بار که وی اصرار نمود من عصبانی شده و ساک وی را روی شعله گاز گذاشتم ولی باکمال تعجب دیدم که ساک حتی ذره ای آتش به آن سراتیت نکرد فهمیدم که قضیه چیز دیگری است بلافاصله ساک را به او داده و باکمال خوشحالی وی را بدرقه نمودئم .

روحش شاد و راهش مستدام باد.

 

 نام مصاحبه شونده: سیدمحمد پروانه جلیلی

نسبت با شهید: پدر شهید

خاطره از سن دو سالگی

روزی این شهید توسط خواهرشان هنگامی که گریه می کرده اند هنگامی که در آغوش خواهرشان بودند ناگهان از آغوش ایشان می افتند به طوری که نفس ایشان به زور انجام می شده است، وقتی که در آن روز از شهید بزرگوار سر می زند ببیند حالش چه طور است مشاهده می کنند که از چشمان بزرگوار ایشان به مقدار زیادی خون آمده است و حالشان خراب است که پس از گذشت چند ساعتی از صبح شهید بزرگوار فوت می کنند . در این زمان پدر شهید در کوره کار می کرده اند که خبر فوت فرزندشان را به ایشان می دهند سریع به خانه می آیند و وقتی این صحنه را می بینند خیلی ناراحت می شوند.

بعد از آماده کردن کفن برای این بزرگوار عمه شهید به اعضای خانواهد می گویند که از خانه بیرون بروید پس با اخلاص تمام 70 بار سوره مبارکه حمد را در بالای سر ایشان می خوانند که ناگهان به فضل الهی تنفس شهید به حالت اولیه برمی گردد و اثر مریضی در شهید از بین می رود.

 


تصاویر:

F229

F230

F234

F395

F396

F397

F400

F401

F403

image

0

1

2

3

4

5

6

8

9