سید حسین دولتی 

نام پدر: سید کاظم

تاریخ تولد: 1340/1/15

محل تولد: سرند

تاریخ شهادت: 1365/5/6

محل شهادت: مهران

محل دفن: سرند

یگان اعزام کننده: بسیج


خاطرات:

خاطره ی اول
«دریکی از روزها یکی از همکارانش مجروح شده بود گفت: بیا برویم و از خانه خبر بگیریم. به خانه آن مجروح رفتیم از ناحیه پا و چند جای دیگر مجروح شده بود. بعد از برگشت از منزل مجروح، به داخل یکی از اتاقها رفت و بدون اینکه پدر و مادر و یا کسی بفهمد شروع به گریه کرد. مزاحم او نشدم اما در بیرون گفتم چرا این قدر گریه کردی؟ گفت: نمی دانم چه گناهی کرده ام که خدا گناهانم را نمی بخشد و حتی نمی توانم یکی از اعضای بدنم را در راه خدا هدیه کنم.»

راوی: سید امیر دولتی


خاطره ی دوم
در سال 65 پدر و مادرم برای رفتن به خانه خدا آماده می شدند که برادرم گفت : می خواهم به جبهه بروم . من هرچه به او گفتم : پدر می خواهد به سفر برود . فایده ای نداشت و حتی پدرم و مادرم هر چه اصرار کردند که بعد از سفر ما برود قبول نکرد و گفت : جبهه الان نیاز به نیروهای مثل من دارد و تا موقعی که شما برگردید من هم بر خواهم گشت . خلاصه به هر صورتی که بود رضایت پدر و مادرم را جلب کرد و به جبهه رفت و به قدری خوشحال بود که حتی بعد از دو هفته که در آنجا بود نامه ای برایم نوشت و بعد از راز و نیاز با خداوند نوشته بود این برزگترین لطفی که خداوند در حق من کرد و از شوق و ذوقی که داشت می خواست پرواز کند و این گونه آخرین سفر را آغاز کرد .

راوی: سید امیر دولتی


خاطره ی سوم
نکته دیگر اینکه اصلاً راضی نبود از اموال مردم بدون رضایت کامل استفاده کند یک نمونه اینکه ما زمین و ملک از خودمان بود ، مکانیک ما سبزی خوردن کاشته بود ، مادرش مقداری چیده بود تا بخورد و او نخورده بود که شاید ، مکانیک راضی نباشد . »

راوی: سید امیر دولتی



تصویر